جدول جو
جدول جو

معنی پیوسته گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیوسته گردانیدن
(هََ یْءْ)
متصل کردن. پیوسته کردن. پیاپی کردن. بیفاصله و بردوام گردانیدن: راه مصلحت برند، وفاق و ملاحظات را پیوسته گردانند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 71). ادرار. پیوسته گردانیدن عطا. (تاج المصادر) ، رسانیدن: پیوسته گرداند نبشتۀ ترا در همه احوال بما. (تاریخ بیهقی ص 314)
لغت نامه دهخدا
پیوسته گردانیدن
متصل کردن پیوسته کردن، پیاپی کردن متواتر کردن: ادرار پیوسته گردانیدن عطا، رسانیدن ایصال: پیوسته گرداند نبشته ترا در همه احوال بما
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ ءْ)
پیوسته شدن. تزیم. (از منتهی الارب). متصل شدن. ملحق شدن: پسندیده تر آن است که میان ما دو دوست عهدی باشد و عقدی بدان پیوسته گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210) ، رسیدن. واصل گردیدن: برکات آن به ما رسد و بفرزندان ما پیوسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 211) ، متواتر شدن. پیاپی شدن: چون خداوند را فتحها پیوسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 568)
لغت نامه دهخدا
پیوسته شدن متصل شدن ملحق گردیدن، متواتر شدن پیاپی شدن: چون خداوند را فتحها پیوسته گردد، رسیدن واصل گردیدن: برکات آن بما رسد و بفرزندان ما پیوسته گردد
فرهنگ لغت هوشیار